مهندسی فرهنگ: تعریف، الزامات، نحوه اجرا (بخش 3 از 4)
*اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسشها روشن نشده باشد، تلاشهایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال میشود، تلاشهایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود.
مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب میتوان گفت که در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الفـ الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا میشود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی که قبلاً تعلیم دیدهاند با القای شبهات و وسوسههای شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بیاعتنا و دلسرد میکنند. برای مثال، ملّت ایران در گذشته مفاخری در دانش طب داشت که از آن جمله میتوان به ابوعلیسینا اشاره کرد. آثار ارزشمند وی چون "قانون" دهها بار در اروپا تجدید چاپ، و سالها در مراکز علمی آنها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه همارز کرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دینزدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
بـ القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی که ارزشهای فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزشهای دینی سست گردند، ویژگیهای استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط و ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزشها و الگوهای دیگران آماده میشود. در چنین جامعهای به راحتی میتوان فرهنگ بیگانه را ترویج کرد. نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان میدهد که چگونه ارزشهای غربی، به سهولت جانشین ارزشهای اصیل اسلامی میشود.
جـ تثبیت فرهنگ بیگانه: به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بینالمللی و ملّی و در رأس آنها ایجاد دولتهای وابسته، از کارهایی است که در این مرحله انجام میشود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بینالمللی مانند سپاه صلح، باشگاههای لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی کرد. در سطح ملّی نیز روی کار آوردن دولتهای وابسته و اقدامهایی نظیر تأسیس مدارس به سبک غربی، رواج بیحجابی و آداب و رسوم غربی و اقدامهایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و ... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این گونه هستند؛ شیوهای که در ایران در زمان حکومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار میخواهد فرهنگ را، که عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملتهای زیر سلطه، متوجه ریشه خویش میگردند؛ یعنی از همان جایی شروع میکنند که استعمار آن را ویران کرده و این مبارزهای است که از فرهنگ جامعه آغاز میشود.
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملّی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگیهای فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه درخور این تلاشها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی میباشد. گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی میشود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول بهمنظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحرانهای فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخصهای فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور میباشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است. مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسانها و پیچیدگیهای انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خردهفرهنگها، مقتضیات داخلی و بینالمللی مواجه گردد.
این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی میباشد. این مراحل عبارتاند از: شناخت عمیق مبانی، تواناییها و پتانسیلها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاههای فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاهها و افزایش بودجه آنها. در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
1ــ در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبهرو هستیم که در بالاترین سطح، آرمانها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسانشناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شدهاند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار میگیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمانها و اهداف ترسیم میشود. آنها مطلوبهای ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش مینمایند با روشهای گوناگون و با تنظیم سیاستهای مناسب به آنها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاستهای کلّی فرهنگی جای میگیرند که ناظر به آن آرمانها و اهداف هستند و دستیابی به آنها زمانی ممکن میگردد که هم در سیاستهای کلّی سایر حوزههای جامعه و هم در سطوح پایینتر، قوانین، آییننامهها، بخشنامهها در قالب برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح که از بالاترین سطح تا پایینترین سطح را شامل میشود نقشه مهندسی فرهنگی کشور را فراهم میسازد.
2ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی بهعنوان پیشزمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگیها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهتگیریهای فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آنها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهتگیریهای فرهنگی در سطوح ملّی و بینالمللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آنها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
3ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آنها در بخشهای مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و مواردی از این قبیل، در دستیابی به اهداف ترسیمشده کمک شایانی مینماید.
4ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخصهای دقیق، ضمن فراهم کردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی همزمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
در پاسخ به این سؤال اساسی که چرا جامعه ما نیازمند "مهندسی فرهنگ" و "مهندسی فرهنگی" است، باید خاطرنشان ساخت که فرهنگ، نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیشفرضهای اصلی اعتقادی انسانها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، که از درون آن، ارزشها و هنجارهای زندگی استخراج میگردد و این نظام رفتارهای انسانها را در برابر خالق، دیگر انسانها، خود و طبیعت، شکل میدهد و بر آنها تأثیر میگذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه رکن اعتقادات، ارزشها و رفتارهای انسان مطالعه میگردد، متوجه میشویم، که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسانها تغییر میکند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسانها تغییر مییابد. با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه میشویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همه انسانها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، فناوریکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند. بهعلاوه دادهها و ستادهای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان میدهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا بهتدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر میگذارد. وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه میشویم که باورها و ارزشهایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شدهاند و همچنان تولیدکننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات از پیشطراحیشده سازمانهای متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفتهاند (که رهبر معظم انقلاب از آن بهعنوان تهاجم فرهنگی یاد کرده است) و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، بهویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف میشوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایهداری لجامگسیخته حاکم بر جهان، در قالب توانمندیها و سازماندهیهای جهانی تهدید و تخریب میگردند. ازاینرو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیتهای متناسب طراحی و اجرا شود.
انتظارات ما از مهندسی فرهنگ
اصلاح فرهنگ و تلاش برای ارتقا و تکامل فرهنگی جامعه، امری ممکن و مطلوب است که بایستگی آن نیز بدیهی است. با هر تعریفی از فرهنگ که ناظر به وضع موجود باشد، میتوان از "اصلاح فرهنگ" سخن گفت. اما در عرصه عمل، پرسشهای فراوانی مطرح است که بدون پاسخ به آن، اصلاحِ اساسی، پایدار و بهینه، تحقق نخواهد یافت.
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسشها روشن نشده باشد، تلاشهایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال میشود، تلاشهایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود. هرکسی و هر دستگاهی برای خود تعریفی از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامی را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه ضایعات و خسارتهای جبرانناپذیری در پی خواهد داشت. ضرورت مهندسی فرهنگ بهمنظور اصلاح فرهنگی جامعه امری بدیهی است؛ چرا که بدون نقشه و طرح دقیق برای اصلاح، نمیتوان به نتایج مثبت و قابل قبولی امیدوار بود. مهندسی فرهنگ، نقشهای را تولید مینماید که این مسیر را ترسیم میکند و به این سه پرسش اساسی پاسخ میدهد. البته هر نظریه فرهنگی پاسخهای متفاوتی به این پرسشها خواهد داد؛ بنابراین تعیین "نظریه فرهنگ" و توافق بر سر آن اهمیت زیادی دارد. انتظاری که از "مهندسی فرهنگ" میتوان داشت، از سویی به وضعیت کنونی منابع تولید فرهنگ و مراجع و ابزارهای تاثیرگذار فرهنگی وابسته است و از سویی دیگر به اصولی که در نظریه فرهنگ مطرح میشود. نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، پیچیدگیها و ظرافتهای مساله است که دستیابی سریع به نقشهای دقیق، کمّی و کاملا پاسخگو را با تردید روبهرو میسازد. حیطه تاثیرگذاری مهندسی فرهنگ بر مسیر فرهنگی جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل مهم است. نخستین عامل، میزان کنترل ابزارها، نهادها، مراکز و شخصیتهای مولد فرهنگ است. طبعا نقشه فرهنگی حاصل از مهندسی فرهنگ را تا هنگامی که همه ــ یا دست کم اکثر ــ عوامل مولد فرهنگ نپذیرند و بدان ملتزم نباشند، نمیتوان نتایج مثبتی از آن انتظار داشت. عامل دیگر، فرهنگپذیران هستند؛ آیا فرهنگپذیران آنچه را عوامل فرهنگساز ارائه میدهند، بدون هیچ واسطه یا کاتالیزور درونی و بیرونی میپذیرند یا نه؟ در حقیقت مراحل پیچیدهای که در قبول و پذیرش فرهنگ وجود دارد، مانع از آن است که بتوان تاثیرپذیری فرهنگپذیران را به سادگی پذیرفت. سومین عامل این است که صیرورت (تکامل) فرهنگی جامعه، فقط از عوامل بیرونی نشات نمیپذیرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه میگذرد و برآیند خود را در نگرشها و رفتارهای فرهنگی بروز و ظهور میبخشد، عامل بسیار مهمی در این صیرورت است. در فعل و انفعالات فرهنگی جوامع، این مساله بسیار مشاهده میشود که نقشه فرهنگ، مسیری را دنبال میکند که نمیتواند با بروندادهای درونی افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد و تاکید و اصرار بر تحقق آن، گاه مصداق سرکهانگبینی است که بر صفرا میافزاید! شاید همین چالشها، دشواریها و پیچیدگیهاست که عدهای را به این نظریه سوق میدهد که اساسا مهندسی فرهنگ، امری محال و نامطلوب است. اما به نظر میرسد بهرغم همه این پیچیدگیها، نمیتوان از ضرورت و امکان مهندسی فرهنگ صرفنظر کرد و از اصلاح فرهنگی یا پیشنیاز ضروری آن ــ که مهندسی فرهنگ است ــ منصرف شد. توجه به این پیچیدگیها باید موجب شود که اولا میزان انتظار از مهندسی فرهنگ را واقعبینانه تعیین کرد و ثانیا در مبانی نظری فرهنگ و آنچه بهعنوان "نظریه ملی فرهنگ" باید بدان رسید، این چالشها را بهعنوان ملاحظات مهم درنظر گرفت. دست نیافتن به اثرگذاری صددرصدِ مهندسی فرهنگ، هرگز نباید ما را از تاثیر نسبی آن، که در جهتدهی به تحول فرهنگی جامعه بسیار مهم است، غافل یا نسبت به آن ناامید سازد.